مرا فریاد کنید....
نوشته شده توسط : نفیسه


مرا فرياد كنيد
مرا كه مي خواهم
دردهاي شما را
دانه دانه
واژه واژه
دركنار هم بچينم
واز آن فريادي بسازم
هنوز مي توانيم
اين خداي كوچك و مهربان را
به جنگ اين قبيله ي عصيان گر و زشت ببريم
نه تبري مي خواهد
نه كماني
نه گرزي نه سپري
تنها خداي كوچكي مي خواهد.
آن همه كتاب
كه از دانستني گسيخته به من رسيده بود
در دريا فرو مي ريزم
مرا ملاي صدرا، بو علي
و اگر شد
حافظ و مولوي
راستي يادم رفت
شاهنامه را با خودمان ببريم
يك كشتي مي خواهد
با چند ملوانِ ساده
طوفان كه فرو نشست
باد بان ها برمي افرازيم
آن گاه
سفري به غرب خواهيم داشت
به يونان
و سراغي از سقراط خواهيم گرفت
افلاطون ِارسطو
در كنار اين جزيره ي زيبا
مي توان نيچه
اين فرا انسانِ چموش
آن كه مي داند
چرا چنين گفت زرتشت
خداي من
اوستا
-اين شروع بزرگ آيين ها
يادم رفت
مجوس مي خوانندم
اين پيامبر آشنا
كه از آيين نياكانش بريده بود
اسفنديار رويين تن را
به جنگ رستم
فرا مي خواند:
دستي به صورت دينت بكش پهلوان
بي هوده مغرور اين پادشاه مباش
جزيره ي كوچك
ما را به مهما ني بزرگي مي خواند
آنان باخدايانشان
و من با خداي كوچكم
به حقيقتي بزرگ مي رسيم
ما هميشه
دنبال يك خدا
يك پادشاه
دنبال خدايي بزرگ مي گرديم
و آنان
با خدايانشان
مي گردند پي خودشان
پي خداي كوچك خودشان!

 





:: بازدید از این مطلب : 426
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: